جدول جو
جدول جو

معنی اندام دادن - جستجوی لغت در جدول جو

اندام دادن
کنایه از آراستن، نظم و ترتیب دادن
تصویری از اندام دادن
تصویر اندام دادن
فرهنگ فارسی عمید
اندام دادن
(مُ)
نظم دادن. مرتب ساختن. آراستن. (فرهنگ فارسی معین). خوش اسلوب و خوش ترکیب ساختن. (آنندراج). اصلاح کردن:
ز الزام پیاپی مدعی ملزم نمی گردد
اگر صدسال اندامش دهی آدم نمی گردد.
صائب (از آنندراج).
لغت نامه دهخدا
اندام دادن
نظم دادن مرتب ساختن آراستن
تصویری از اندام دادن
تصویر اندام دادن
فرهنگ لغت هوشیار
اندام دادن
((~. دَ))
نظم دادن، شکل دادن
تصویری از اندام دادن
تصویر اندام دادن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انجام دادن
تصویر انجام دادن
اجرا کردن، پایان دادن، به پایان رساندن، سامان دادن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ زَ مَ)
عطیه دادن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ وَ تَ)
تمام کردن و به آخر رسانیدن. (ناظم الاطباء). بپایان رسانیدن. کامل کردن. (فرهنگ فارسی معین). انجامانیدن. برگذار کردن. اتمام. (یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا
تصویری از انتظام دادن
تصویر انتظام دادن
سامان دادن سامان بخشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعلام دادن
تصویر اعلام دادن
اخبار کردن آگاه کردن آگاهانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادامه دادن
تصویر ادامه دادن
کاشیدن مداومت کردن دنبال کردن کاری را پیوسته گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندرز دادن
تصویر اندرز دادن
نصیحت کردن، پند گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجام دادن
تصویر انجام دادن
اجرا کردن عمل کردن، بپایان رسانیدن کامل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انعام دادن
تصویر انعام دادن
پاداش دادن شاگردانه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجام دادن
تصویر انجام دادن
للقيام به
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از انجام دادن
تصویر انجام دادن
Accomplish, Do, Perform
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از انجام دادن
تصویر انجام دادن
accomplir, faire, effectuer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از انجام دادن
تصویر انجام دادن
виконувати , робити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از انجام دادن
تصویر انجام دادن
başarmak, yapmak, gerçekleştirmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از انجام دادن
تصویر انجام دادن
выполнять , делать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از انجام دادن
تصویر انجام دادن
مکمل کرنا , کرنا , انجام دینا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از انجام دادن
تصویر انجام دادن
অর্জন করা , করা , সম্পাদন করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از انجام دادن
تصویر انجام دادن
kufanikisha, kufanya, kutekeleza
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از انجام دادن
تصویر انجام دادن
成し遂げる , する , 実行する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از انجام دادن
تصویر انجام دادن
달성하다 , 하다 , 수행하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از انجام دادن
تصویر انجام دادن
osiągnąć, robić, wykonywać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از انجام دادن
تصویر انجام دادن
להשיג , לעשות , לבצע
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از انجام دادن
تصویر انجام دادن
पूरा करना , करना , प्रदर्शन करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از انجام دادن
تصویر انجام دادن
menyelesaikan, melakukan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از انجام دادن
تصویر انجام دادن
ทำให้สำเร็จ , ทำ , ดำเนินการ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از انجام دادن
تصویر انجام دادن
erreichen, tun, ausführen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از انجام دادن
تصویر انجام دادن
lograr, hacer, realizar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از انجام دادن
تصویر انجام دادن
realizzare, fare, eseguire
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از انجام دادن
تصویر انجام دادن
realizar, fazer
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از انجام دادن
تصویر انجام دادن
完成 , 做 , 执行
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از انجام دادن
تصویر انجام دادن
voltooien, doen, uitvoeren
دیکشنری فارسی به هلندی